مدلهای دختر خانمها

بالاخره از کلاس رفتن در رفتم خیلی کیف میده  که نری کلاسو بعدش بری خونه مامانت  با آقای همسر تماس گرفتم  و گفتم نمیرم کلاس اصلا حوصله ندارم موافقی بریم خونه مامانم هی میگفت نه برو کلاست عقب میمونی منم میگفتم نه من تا حالا غیبت نکردم اولیشه بعدش موافقت کرد و رفتیم اونجا .

میخواستم برای اتاق بچه خواهرم فرش بخرم دیشب بالاخره موفق شدیم و رفتیم یه فرش خیلی خوشگل که رنگهای صورتی و بنفش داشت براش خریدم بعدش مامانم گفت امشب براش ببر خوشحال میشه گفتم باشه اول بریم خونه شام بخوریم بعد رفتیمو بعدش زنگ زدم به خواهرم گفت هستی بیداره منتظر شماست .

رفتیم اونجا وای نگو انقدر ذوق کرده بود   که وقتی اومد تو راه پله سلام کنه بجای اینکه اسم شوشو رو مهدی صدا کنه گفت سلام عمو داود ! 

ما رو میگی انقدر خندیدیم   که نگو آخه دختر خالم و شوهرش که اسمش داود اونجا بودند بچه بخاطر همین حول شده بود .

میخوام یک سری از مدلهای دختر خانم ها رو بزارم بگید شما جزو کدوم د

سته هستید .

۱.مدل جنتلمن( از نوع woman): خدا رو شکر بین این همه مدلای عجیب و غریب یه عده از دخترا (که واقعا معدودن) هم هستن که علاوه بر اینکه مد روز وتحصیل کرده هستن خودشونو گم نکردن و  فارق ازسرگرمیهای الکی تو زندگی دنبال پیشرفتن. 

۲.مدل نازنازی:این مدل کارو زندگیشون  با دوستا بیرون رفتن و تلفن و چته و تا ۵۰ سالگی تو اتاقشون عروسک نگه میدارن فعالیتهاشونم شامل
خریدن هر چیز مد روزو به باد دادن پولای باباجون هست
.

۳.مدل اجتماعی:این عده بیشتر شامل دخترای فمینیستیه که عاشق شرکت تو فعالیتهای اجتماعین ولی وسط همون کارها هم تا یکم کار جدی بشه دادشون در میاد که بابا ما خانومیم این قدر کار سخت بهمون ندین! 

۴.مدل مرد ذلیل:این مدل که در حال انقراضن عاشق شوهر کردن و بشور بسابن
(به علت کمیاب بودن این مدل نتونستم اطلاعات بیشتری در موردشون پیداکنم).

۵.مدل مامانم اینا:این مدل دخترای محبوب مادراشونن و همه کاراشونو با نظر مادرشون انجام میدن خیلیاشونو میشه تو گروه خرخونا که تو پایین توضیح دادم هم پیدا کرد.

۶.مدل ضد پسر:این مدل یه جورایی همکارمنن همه فکر و ذکرشون اینه که یه پسرو ضایع کنن و تا یک سال این اتفاق خجسته رو وسه دوست و آشنا تعریف کنن

۷.مدل خرخون:این مدل تو زندگی فقط یه کار بلدن اونم درس خوندنه تو بحرشونم که بری میبینی از دیپلم خیاطی بگیر تا گواهینامه زیر دریایی رو گرفتن .ولی پای عمل که برسن هیچی بلد نیسن

۸.مدل روشنفکر:این مدل خودشونو عقل کل میدونن و عشق شرکت تو کلاسهای مختلفن از یوگا بگیر تامدیتیشن و …

۹.مدل سرگردون:خانومای عزیزی که این مطلبو خوندین و جزو هیچکدوم نبودین/شما شامل ترکیب هچل هفتی از مدلای بالا هستین که به مدل سرگردون معروفه

لطيفه

امروز یه خورده حالم خوب نیست اگر میتونستم امروز رو مرخصی میگرفتم و استراحت میکردم ولی نمیشه چون شنبه رو میخوام مرخصی بگیرم قراره پنج شنبه راه بیفتیم بریم تبریز و شنبه برگردیم آخه بله برون پسرخاله آقای همسره و هم اینکه شب یلدا رو میخوایم با خانواده همسر اونجا باشیم ببینیم مراسم تبریزی ها چطوری .

خلاصه اینکه امروز زیاد حال نوشتن ندارم براتون یه چند تا لطیفه میزارم حالشو ببرید 

تركه سرطان میگیره هركی میاد خونش میگه من ایدز دارم زنش میگه مرد چرا دروغ میگی .میگه میخوام بعد از مرگم كسی بات ازدواج نكنه!!

ترکه ميره کتابخونه کتابشو پس بده. کتابدار ازش مي‌پرسه کتاب چطور بود؟ ترکه ميگه : شخصيت زياد داشت ولي داستان و محتوا نداشت! کتابدار ميگه: اهه، دفتر تلفن من دست تو چيکار مي‌کنه؟

يک رشتي با خانمش سوار خط واحد ميشن بعد که مي خواستن پياده شوند شوهرش داد ميزند ميگه زن جان من از جلو دادم تو از عقب ندي (بالهجه رشتي)

لره ميره طوطي سخنگو بخره، فروشنده بهش يه جغد ميده، بعد از يه مدت دوستاي لره بهش ميگن: ياد گرفته حرف بزنه يا نه؟ لره ميگه: هنوز نه ولي خيلي توجه ميكنه

غضنفر میفته داخل چاه داد میزنه کمک یه نفر طناب میندازه پایین غضنفر رو میکشه بالا میبینه مرده بعدا معلوم میشه طناب رو بسته دور گردنش

غضنٿر مي گن کي ادم ميشي؟ميگه من اهل اين قرتي بازي ها نيستم

ارتباط آهنگ های جدید با احکام: ۱) خوشگلا باید برقصن  : امربه معروف ، ۲) ای قشنگترازپریا ، تنها تو کوچه نریا  : نهی از منکر، ۳) یه ماچ داد و دمش گرم  : اکرام ایتام ، ۴) نمره ۲۰ کلاسو نمی خوام  : ایثار

روز قيامت خدا به مردا ميگه: اونايي كه زن ذليل بودن سمت چپ بقيه سمت راست. همه ميرن سمت چپ فقط يكي نميره. خدا بهش ميگه چرا تو نرفتي اونور؟ ميگه: خانومم گفته اينجا وايسا

اصفهانيه سربازي ميره وقتي برميگرده بابا و داداشش رو ميبينه كه با كلي ريش جلوي در هستند ميزنه زير گريه وميگه من طاقت دارم بگين چي شده باباش ميگه كره خر چرا ريش تراشوبا خودت برده بوديhee hee

 ترکه مي گن بيا اينجا به انگليسي چي مي شه ؟ ميگه : کام هير. ميگن حالا برو اونجا به انگليسي چي ميشه ؟ ميگه: ميرم اونجا ميگم کام هير. . . !!!!oh go on

از همه دوستان که اهل هر جا که باشند عذرخواهی میکنم اصلا منظور خاصی نداشتم خوب بالاخره جک دیگه کاریش نمیشه کرد . 

دیروز بعد از کلاس منتظر آقای همسر شدم تا با هم بریم خونه توی راه گفت

همسر : میای بریم خونه دوست مامان  آخه اونا هم اونجا هستند و خیلی وقت نرفتیم اونجا

من :‌ خوب دیگه هر وقت دوستهای خودتون باشه سریع میرید ولی اگر من بگم بیا بریم فلان جا نمی یای  ( سریع هم بهش بر خورد  )

همسر : تو فقط سریع مقایسه کن 

من : آخه شام نخوردیم که منم دارم از گشنگی میمیرم 

همسر : خوب اشکالی نداره اگر بیای بریم اونجا توی راه بهت شامم میدم 

من : خوب منو گول میزنی   سریع میگی شام بهت میدم  گفتم خوب یه زنگ بزن ببین اونا شام خوردن یا نه اگر نخوردن خوب ما هم بریم اونجا 

همسر :‌باشه زنگ زد و دید اونا شام نخوردن و منتظر ما هستند

خلاصه اینکه شام رو هم رفتیم اونجا آدم های خیلی خوبی هستند از موقعی که رفتیم این آقاشون شروع کرد به شوخی کردن بیچاره هر چی هم میگفت سریع به من میگفت یه وقت به دل نگیرید و مزاح میکنم . 

بعدش هم که انقدر خسته بودم به آقای همسر گفتم که دیگه ساعت ۱۰:۳۰ بلند بشیم بریم چون واقعا خسته هستم میخوام بخوابم  .

امروز صبح هم که نگو وقتی بارونSmileyCentral.com میگیره این خیابون ها میشه دریاچه همه جا پر از آب انقدر هم ترافیک میشه که نگو امروز هم دوباره دیر رسیدم  نمیدونم کی نامه اعمالم رو میدن دستم میگن خانم بفرمائید  خونه نمیخواد شما کار کنید  هر روز که دارید دیر میاید . آخه تقصیر من چی با این ترافیک مزخرف چیکار کنم واقعا از این تهران خسته شدم دوست دارم برم یه جای دور خلوت خلوت باشه و یه زندگی راحت داشته باشم . 

جواب آزمايش

جمعه صبح که از خونه مادر شوهر جان اومدیم به آقای همسر گفتم که میایی بریم یه سر به پسرخالم که تو بیمارستان بستری هست بزنیم اونم خیلی استقبال کرد و به اتفاق خونواده همسر رفتیم دیدنش خدا رو شکر حالش خیلی بهتر بود نیمدونم چرا هروقت اون رو میبینم حالم بد میشه دلم میخواد فقط گریه کنم   ( آخه بعد از عید زمانی که پدر بزرگم فوت کرد همون شب پسرخالم با ماشین تو جاده فیروزکوه تصادف خیلی بدی کردند الان یه ۸ ماهی میشه که توبیمارستان SmileyCentral.comبستریه ولی همش داریم براش دعا میکنیم ) از شما دوستای خوبم میخوام که برای اون هم دعا کنید  .

بعدش هم که رفتیم خونه مامانم چون قرار بود شب بریم مهمونی خوشبختانه خیلی خوش گذشت خونه خیلی قشنگی داشتند دیگه شبش هم رفتیم خونه خواهرم موندیم این بچه اش نگو انقدر بلبل زبون شده که نگو درسته قورتت میده هر قدر این خواهر من کم زبون این دخترش نگو ولی خداییش خیلی بانمکه خیلی دوستش دارم همیشه دوست دارم خدا به منم یه همچین دختری بده 

خوب دیروز بالاخره باید میرفتم و جواب آزمایشم رو می گرفتم  دیروز مرخصی گرفتم تا زودتر برسم آزمایشگاه و جواب رو که گرفتم سریع برم پیش دکتر تا ببینم بالاخره این مشکل سردرد ما چی هست  .

رفتم مطب آقای دکتر و اول عکس اسکن رو نگاه کرد و گفت هیچ مشکل نیست  بعدش جواب آزمایشات رو دید و گفت مورد خاصی نیست فقط یه مقدار فقر آهن داری   من نمی دونم چرا خدا ما رو با تیرآهن نساخته که انقدر ما خانوما فقر آهن نداشته باشیم آخه دکتر میگفت اکثر خانم ها فقر آهن رو دارند برای همین برام قرص آهن داد .

در مورد سردرد پرسیدم گفت یک نوع میگرن کلاسیک هست  و باید موقعی که سرم درد میگره از این قرصها که دادم بخوری خلاصه از مطب اومدم بیرون .

تو فکر این بودم که چیکار کنم این کمبود آهن جبران بشه و سر راهم رفتم اسفناج خریدمSmileyCentral.com چون برای کمبود آهن خیلی خوبه کلا سبزیهایی که برگ سبز تیره دارند برای آهن خوبه خلاصه گرفتم و اومدم خونه و باهاش یه غذای خیلی خوشمزه درست کردم .

تصمصم گرفتم که حداقل هفته ای یک الی دو بار رو اسفناج بخورم .

 از کلیه دوستانی که نگران حال من بودم خدا رو شکر مورد خاصی نیست که با یک سری دارو رفع میشه. همتون رو دوست دارم . 

خصوصيات همسر دوست داشتنی من

اینم خصوصیاتی که من دوست داشتم همسرداشته باشه:

مشورت کردن ( بیشتر اوقات سعی کردیم در مورد هر مسئله ای مشورت کنیم ولی این رو هم بگم بعضی وقتا اون بدون مشورت با من خیلی کارها رو میکنه که واقعا" از دستش عصبانی میشم ) 

 قول ایستادن ( چی بگم والا من از بدقولی خیلی بدم میاد ولی این آقای ما آخر بدقولی یه  وقت فکر نکنین که میزنه زیر قولشو نه حواس پرته  ولی سعی میکنه بعدا" جبران کنه )

گل بخره برام  ( وای این یکی رو انقدر گفتم که زبونم خار در آورده من عاشق گلم  بعضی وقتها میشه که خودم برای خودم گل میخرم و کلی خودمو تحویل میگیرم ولی از حق نگذریم معمولا اگر مناسبتی باشه یه شاخه گل رو میخره )

همکاری در امور منزل ( خداییش خیلی کمک میکنه ولی بعضی اوقات که واقعا احتیاج دارم کمک دستم باشه آقا فرار را بر قرار ترجیح میده مخصوصا مواقعی که من کلی مهمون دارم میره پیش مهمونا میشینه  نمیگه خانومی کار داره نداره چی بگم دیگه ) 

رفیق باز نباشه (اوائل عروسیم چرا کلی دوست و رفیق داشت ولی الان همشون به غیر از 2 تا 3 نفرشون که اونم اگر تلفنی وقت کنند صحبت کنند  . من از مردهایی که رفیق باز هستند خیلی بدم میاد  )

تو مهمونی ها یادش نره زن داره ( خوشبختانه این یه مورد کمتر فراموش میشه معمولا دوست داره تو مهمونی ها من کنارش باشم  )

اهل سورپرایز باشه  ( آخ نگو اصلا  و ابدا اینجور کار ها رو بلد نیست هر چه قدر هم تو گوشش میخونم اصلا فایده نداره ولی من خیلی اوقات سورپرایزش میکنم )

دست و دلباز باشه و حساب یه قرون دوزار نکنه ( خیلی اقتصادی فکر میکن  الکی پول خرج نمیکنه نه میشه گفت خسیسه نه دست و دلباز ولی به موقعش خوب برام خرج میکنه  )

مناسبتهای زندگی رو فراموش نکنه( والا معمولا فراموش میکنه   ولی من همیشه از چند روز قبلش هی گوشزد میکنم  که فلان مناسبته چیکار میکنی چی برام میخری ولی اون مثل همیشه هی چی میزاره چند روز بعد از اون مناسبت کادوش رو میخره منم دیگه قبول نمی کنم چون کادوئی که اون روز آدم میگیره یه چیزه دیگه است  )

به حلال بودن درآمدش خیلی  اهمیت بده (هر دومون خیلی اهمیت میدیم )

دائم بهم بگم دوستم داره (از موقعی که میاد تو خونه هی منو ماچ میکنه  میگه انقدر که من تو رو دوست دارم تو هم منو دوست داری من بهش ضد حال میزنم میگم نه اصلا" )

خانواده دوست باشه ( خدا رو شکر این یکی رو هست ولی بیش از اندازه مامان جونش رو دوست داره  که خیلی وقتها سر همین مورد باهاش بحث میکردم  )

سیگاری نباشه(نیست – خوشبختانه هر دومون از دود و دم  خیلی بدمون میاد . خدا رو شکر  )

بد غذا باشه و وقتی میاد خونه اگه غذا مورد علاقه اش نباشه یا دیر حاضر بشه یه عربده بکشه و با لقد بزنه زیر قابلمه بعدشم بره سر کوچه یه چلو کوبیده بزنه تو رگ .( اصلاْ اینجوری نیست  و هر چی که باشه میخوره . تازه وقتی میاد خودش میره براخودش چایی میریزه ، میوه میاره خلاصه اینکه به شکمش بد نمیگزره همیشه میگه شانس آوردی دست پختت خوبه وگرنه .......  منم که از زبونم کم نمیارم و بهش میگم خوب از فردا نشونت میدم دیگه برات غذا درست نمی کنم  تا قدر منو بیشتر بدونی )

وای وقتی هم که بهش میگی برو تو آشپزخونه یه غذایی آماده کن دیگه نگو همه چی رو بهم میریزه که خودم پشیمون میشم میگم بیا بشین خودم میرم آماده میکنم .

 

ولی خداییش خیلی همسر خوبیه خیلی دلسوز و مهربون خداییش تو این دوره زمونه همچین شوهری کم پیدا میشه ولی بعضی اوقات واقعا کفر منو در میاره  هر وقت باهاش قهر میکنم میرم خونه مامانم و مامانم میگه : دختر شوهر به این خوبی سالمی دیگه چی میخوای هی ادا و اطوار در میاری  . 

نمی دونم چرا همش از اون دفاع میکنند اونم که زودی خوشحال میشه

مهمونی

چقدر خسته کننده است که تو شرکت کاری نداشته باشی  بیکاری هم خودش معظلی هست وقتی کار داریم غر می زنیم  که وای چقدر کار وقتی هم که کار نداریم بازم خسته کننده است نمیدونیم چیکار میشه کرد هر قدر با این کامپیوتر ور میری خوب مسلما بعد از مدتی چشم درد میگریم خلاصه این که هر کاری بی دردسر نیست دیروز دیگه واقعا کسل شده بودم  .

سر راحم به خونه یه خورده خرید کردم تا برای شام یه چیزی درست کنم چند روز پیش از فروشگاه SmileyCentral.comبرگ سویا خریدم که هم با طعم جوجه و هم کبابش رو داشت و هم ساده اونجا اول تست میکردی بعد میخریدی منم از طعمش بدم نیومد دوتا بسته خریدم و دیشب با هاش یه خوراک خیلی خوشمزه درست کردم SmileyCentral.com. توصیه می کنم برای یک بار هم که شده امتحانش کنید ضرر نمی کنید  . اگر دوست داشتید بگید تا دستور پختش رو براتون بزارم .

دیشب پسر عمه ام زنگ زد و برای جمعه شب شام خونشون دعوت کرد حالا موندم کادو چی ببرم آخه عروس و داماد هستند و نمیشه کادوی بد برد . این کادو خریدن هم خیلی مشکله

دکتر رفتن

امروز از صبح که بیدار شدم همش تو این بیمارستانها بودم برای گرفتن اسکن مغزی بعدش هم رفتم برای آزمایش خونSmileyCentral.com کلی وقتم رو گفتن آخه از جمعه شب سردرد خیلی شدید گرفتم که از شدت درد گریه میکردم  بیچاره شوهرم داشت از نگرانی میمرد هی میگفت فائزه جون تو رو خدا بگو چت شده ولی این درد لعنتی آروم بشو نبود که نبود . 

بالاخره دیشب با کلی تحقیق در مورد یه دکتر خوب رفتم یه جا که همکار مهدی معرفی کرد دکتر خوبی بود برام آزمایش و اسکن SmileyCentral.comنوشت که امروز رفتم انجام دادم .به احتمال زیاد دکتر میگفت میگرن داری و برای اینکه مطمئن بشه آزمایشاتی رو برام داد .

انشاءالله  که چیزی نباشه .

پنج شنبه هم که رفتم خونه مامانم با خواهرم و مامانم رفتیم آرایشگاه بالاخره موهام رو کوتاه کردم خیل قشنگ شده بعد مامانم و خواهرم وسوسه شدن اونا هم موهاشون رو کوتاه کردن .

جمعه هم که همگی خونه مادرشوهر جان ناهار دعوت بودیم که من زودتر رفتم اونجا تا کمکش کنم ولی اون ماشاء الله انقدر خودش زرنگ تا من برسم همه کاراش رو کرده بود . خلاصه اینکه روز خوبی بود ولی بعد ازظهرش اصلا برای من خوب نبود آخه حالم خیلی بد شد و مهمونی از دماغ در اومد .

دیر اومدن آقای همسر

دیشب با کلی معطلی  بالاخره آقای همسر اومد خیلی منو عصبانی میکنه  چون همیشه دیر میاد منم اصلا دوست ندارم تو خیابون منتظر بشم برای همین تصمیم گرفتم یه جریمه حسابی بکنمش تا دیگه تکرار نشه.

حرکت کردیم به طرف فروشگاهی که میخواستم خرید کنم اول قصدم اینه که برم ببینم و مدلهاش رو انتخاب کنم بعد برم بخرم بالاخره دو مدل دوربین و ماکروفر دیدم تا برم در موردش تحقیق کنم بعد برم بخرم .

امروز میخوام برم آرایشگاه با کلی قربون صدقه SmileyCentral.comآقای همسر بالاخره راضی شد که ماشین رو بده من تا راحتر تر برمSmileyCentral.com به کارم برسم آخه نمیشه که همش ماشین دست اون باشه بابا منم آدمم دیگه خوب یه روز اون با ماشین راه بره تا ببین من چی میکشم .

دیروز که داشتم میرفتم برام یه اس ام اس اومد برای کنسرت احسان خواجه امیری  از طریق اینترنت ثبت نام کرده بودم پیغام دادن که برای گرفتن بلیط اقدام کنم .

فردا هم قرار به اتفاق خانواده ام بریم خونه مادر شوهر جان برای جمعه ناهار مامانمینا رو دعوت کرده . بیچاره اصلا حالشم خوب نیست 

من : بهش گفتم مامان اگر میخوای برنامه مهمونی رو کنسل کنیم  باشه برای یه روز دیگه

مادر شوهر : نه اصلا من همه کارام رو کردم من منتظرشونم

من : باشه پس حالا که اینطوره من شب قبل میام اونجام تا کمکتون کنم

خلاصه اینکه عروس اول بودن هم برا خودش دردسرهایی رو داره  

روزها مثل هم شدن

خوب خدا رو شکر تولد جکی من هم به خیر و خوشی گذشت  اون شب اونقدر دیر اومد که اگر روز تولد من بود حتما سرش   SmileyCentral.com    می کشیدم ولی شانس آورد که روز تولد خودش بود .

دیشب انقدر خسته بودم تا شام رو خوردم یه خورده نشستم تلویزیون دیدم که دیدم داره خوابم میبره و بلند شدم برم بخوام مهدی هم همش میگه چرا انقدر زود میری بخوابی منم میگم بابا من ظرفیتم تکمیل دیگه نمی تونم بیشتر از این بیدار باشم .

نمیدونم چرا انقدر زندگی ها تکراری شده      همش صبح بیا سرکار بشین پشت کامپیوتر  هی تو این سایت تو اون سایت سرک بکش یه فالی بگیر و تا روز کاریت تمام بشه بعدش که باید بری خونه و شروع کنی به شام درست کردن  واقعا چرا هر روز ما آدمها تکراری شده فقط یک عده خاص هستند که خوش گذرونی میکنند یه جورایی سرخوش هستند واسه خودشون حال میکنند  واقعا چرا؟

آخه این انصاف ما تو این مملکت خراب شده همش باید کار کنیم و هیچ تفریحی نداشته باشیم و تو کشورهای غربی طرف هم کارش رو میکنه هم تفریحش به جا هست !   

امشب میخوام برم فروشگاه ارتش ( آخه پدر شوهرم بازنشسته ارتشه ) میخوام از اونجا اگر بشه یه ماکروفر با دوربین و یه یخچال برای مامانم بردارم خدا کنه اون مدلی که میخوام داشته باشد وگرنه باید برم جای دیگه

تولد جکی

 

وای امروز تولد جکی منه SmileyCentral.com( مهدی ) حتما میگید چرا گفتم جکی آخه اسمی که من رو اون گذاشتم اونم اسم من رو گذاشته جیک جیک

راستش هنوز هیچی برای تولدش نگرفتم میخوام تلافی روز تولدم رو بکنم نمیدونم کار درستی انجام میدم یا نه ولی باید تنبیه بشه بدونه که کادوی تولد رو همون روز میدن نه روز دیگه چون دیگه ارزشی نداره یه وقت فکر نکید که دوستش ندارم اتفاقا خیلی هم دوستش دارم من بدون اون اصلا نمی تونم زندگی کنم

یه چند روزی هست که اصلا حالم خوب نیست  نمی دونم چرا اینجوری شدم کمبود ویتامین کمبود چی میتونه باشه نمیدونم اصلا چه دکتری برم تا این مشکلم حل بشه خدا جون ازت هیچی نمی خوام فقط سلامتی

امشب باید یه غذای خوشمزه براش درست کن SmileyCentral.com چی نمیدونم من هرسال روز تولدامون که میشد هم خانواده خودم و هم همسرم رو دعوت میکردم ولی امسال اصلا حال و حوصله اش رو ندارم میخوام فقط خودمون دوتا  باشیم

هوای بارونی يا برفی

وای امروز چه هوایی شده خیلی سرده من اصلا باهوای سرد میونه ای ندارم  هر وقت زمستون میرسه من غصه ام میگیرده آخه باید کلی لباس بپوشم تا گرمم بشه آخه من خیلی سرمایی هستم .

دیروز ماشین دست من بود چون مهدی میخواست بره کلاس از طرف شرکت و ماشین  رو داد به من دیشب توی راه خونه نمی دونم این ماشین چی شده بود چند دفعه وسط خیابان خاموش شد حسابی اعصابم رو خراب کرده بود

دیشب تا رسیدم خونه رفتم حموم وای خیلی حال داد کلی خستگیم از بدن رفت بیرون بعدش اومدم شروع کردم به شام درست کردن یه چیزی سرهم کردم از این غذاهای فانتزی درست کردم تا آقای شکمو بیاد و همه اش رو بخوره

آقای خونه شنبه ها میره فوتبال از طرف شرکتشون یه تیم تشکیل دادن و هر شنبه باید بره اگر نره رئیسشون جریمه اش میکنه منم همش بهش غر می زنم میگه چرا تو باید همیشه بری بقیه همکارات نمیان اونم میگه آخه من بازیم خیلی خوبه برای همین نمیتونم نرم وگرنه جریمه میشم خوب دیگه چاره ای ندارم مجبورم تحمل کنم که اون بره

خلاصه وقتی از فوتبال میاد انقدر خسته است که شام رو که میخوره سریع ولو میشه

امروز هم باید برم کلاس زبان  نمیدونم چرا انقدر کم حوصله شدم خیلی سخته برام  بعدازظهر ها بعد از کار برم سر کلاس بشینم

خوب دیگه برم باید بشینم برای بعدازظهر تمرین های زبانم رو حل کنم

امروز حالم خیلی خوبه  بالاخره بعد از چند روز دیشب تونستم حرف دلم رو تا حدودیش رو به آقای خونه بگم خیلی خوبه آدم بتونه حرف دلش رو بزن و خالی بشه

دیشب اومد دم کلاس زبان دنبالم و دوتایی با هم شام رو رفتیم بیرون خوردیم خیلی وقت بود که نرفته بودیم یه جایی هست که از زمان عروسیمون به بعد گه گداری اونجا میریم پیتزاهای خیلی خوشمزه ای داره و فضایش خیلی باحاله همیشه موزیک های آروم میزاره و حال می کنیم

میخوام از ماه تولد خودم و آقای خونه مطالبی رو بزارم باید جالب باشه 

شهریور 

شهریور نام ششمین ماه سال و روز چهارم هر ما در گاهشماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا خشتروئیریه,در پهلوی شتریور و در فارسی شهریور میدانند. کلمه ای است مرکب از دو جزء:خشتر که در اوستا و پارسی باستان و سانسکریت به معنی کشور و پادشاهی است و جزء دوم صفت است از ور به معنی برتری دادن وئیریه یعنی برگزیده و آرزو شده و جمعا یعنی کشور منتخب یا پادشاهی برگزیده . این ترکیب بارها در اوستا به معنی بهشت یا کشور آسمانی اهورامزدا آمده است. شهریور در جهان روحانی نماینده پادشاهی ایزدی و فر و اقتدار خداوندی است و در جهان مادی پاسبان فلزات .چون نگهبانی فلزات با اوستاو را دستگیر فقرا و ایزد رحم و مروت خوانده اند.روایت شده است شهریور آزرده و دلتنگ می شود از کسی که سیم و زر را بد به کار اندازد یا بگذارد که زنگ بزند.

آذر

در اوستا آتر ,آثر,در پارسی باستان آتر,در پهلوی آتر,و در فارسی آذر می گویند. آذر فرشته نگهبان آتش و یکی از بزرگترین ایزدان است.آریائیان(هندوان و ایزدان)بیش از دیگر اقوام به عنصر آتش اهمیت میدادند.ایزد آذر نزد هندوان ,آگنی خولنده شده و در ((ودا)) (کتاب کهن و مقدس هندوان)از خدایان بزرگ به شمار رفته است. آفت اب در این ماه در برج قوس یا کماندار قرار می گیرد.

 

راستی میخوام بدونم این درسته که باید زوجهایی که میخوان باهم ازدواج کنند باید طالع اونها با هم یکی باشه یا نه اینا خرافاتی بیش نیست

 

خوب از دیشب بگم بالاخره دیروز حقوق گرفتم  و بعد از سرکار رفتم به سمت خیابان گاندی تا یه پارچه خوب بخرم مامانم برام یه مدل مانتوی زمستونی بدوزه ولی بگم از قیمت ها انقدر گرون بود که پشیمون شدم و ترسیدم خرید کنم شاید اون مدلی که میخوام خوب از آب در نیاد  برای همین تصمیم گرفتم با خودش بیام تا لااقل اون پارچه ای که مناسب هست رو بخرم

از امروز هم دوباره کلاس زبانم ترم جدیدش شروع میشه 

خوب یک سری عکس جالب مخوام بزارم که کوچکترینهای دنیاست خیلی جالبه  

عاشقانه ترين عبارات برای ابزار عشق

امروز میخوام عشقولانه باشه حال کنید 

عاشقانه ترین عبارات
برای ابراز عشق


مردم در همه جای دنیا عاشق می شوند، از عشق دست می کشند یا در عذاب عشقند. عبارات عاشقانه به شما کمک می کند تا عمیق ترین افکار و احساساتتان را در زمانهایی که کلمات به راحتی بر زبانتان جاری نمی شوند، ابراز کنید. در اینگونه مواقع علیرغم تمام تلاشتان برای پیدا کردن کلمات و جملات، هیچ کلمه ای به ذهنتان نمی رسد.
ممکن است ذاتاً یک نویسنده یا شاعر به دنیا نیامده باشید، درست است. اما توانایی انتخاب دارید. پس بهترین و زیباترین عبارت عاشقانه را انتخاب کنید که حرف دلتان را به عزیزتان برساند تا او بفهمد که در عمق ذهن و قلبتان چه می گذرد.
وقتی کلمات به یاریتان نمی آیند، اجازه بدهید عبارات عاشقانه کمک حالتان باشند. اجازه بدهید عبارات عاشقانه به شما کمک کند افکارتان را به زیبایی بر صفحه کاغذ نقاشی کنید.
چه برای کارت تبریک روز ولنتاین باشد، چه برای سالگرد دوستی یا ازدواج، یا نامه ها یاایمیل های عاشقانه، اگر نمی دانید چه بگویید و چه بنویسید، اصلاً نگران نباشید.
با عبارات عاشقانه عشقتان را جاری کنید و ببینید که این جملات چطور به کارت، نامه یا پیام شما جان می بخشد.
چرا همین امروز امتحان نمی کنید؟


10 نمونه از بهترین عبارات عاشقانه

1) "ما نه برای یافتن فردی کامل، بلکه برای دیدن کامل یک فرد ناکامل عاشق میشویم." ? سام کین

2) "من باور دارم که دو انسان از قلبشان به هم متصلند، و مهم نیست که چه کار می کنید، که هستید و کجا زندگی می کنید؛ اگر مقدر شده که دو نفر با هم باشند، هیچ مرز و مانعی بین آنها وجود نخواهد داشت." ? جولیا رابرتز

3) "دوستت دارم نه به خاطر اینکه چه کسی هستی، به این خاطر که وقتی با توام چه کسی میشوم." ? ناشناس

4) "زندگی به ما آموخته که عشق در نگاه خیره به یکدیگر نیست، بلکه در یک سو نگریستن است." ? آنتونیو دو سنت اگزوپری

5) "در عشق حقیقی، کوتاهترین فاصله بسیار طولانی است و از طولانی ترین فاصله ها می توان پل زد." ?هانس نوون

6) "عشق یعنی وقتی دور هستید دلتنگ شوید اما از درون احساس گرما کنید چون در قلبتان به هم نزدیکید." ?کی نودسن

7) "اگر هر بار که لبخند بر لبانم می نشانی، می توانستم به آسمان بروم و ستاره ای بچینم، آسمان شب دیگر مثل کف دست بود." ? ناشناس

8) "بهترین و زیباترین چیزها در دنیا قابل دیدن و لمس کردن نیستند?باید آنها را با قلبتان احساس کنید." ?هلن کلر

9) "این عشق نیست که دنیا را می چرخاند، عشق چیزی است که چرخش آنرا ارزشمند می کند." ? فرانکلین پی جونز

10) "اگر معنای عشق را می فهمم، همه به خاطر توست." ? هرمان هسه

سوال پيچ شدن

 

دیشب به مهدی گفتم فردا می خوام برم خرید کنم گفت چی میخوای بخری و با کی میخوای بری و...... من نمی دونم این مردا چقدر آدم رو سوال پیچ میکنند  واقعا خسته کننده است ولی اون گفت فردا کار دارم و ماشین رو میخوام برای همین برنامه من رو بهم زد  

خداکنه امروز حقوق هارو  بدن تا عصر برم خرید کنم و این آقای خانه رو حالش رو بگیرم فکر نکن اگه ماشین نمیده من هم نمیرم من که مثل اون تنبل نیستم

امروز تو شرکت اصلا حال و حوصله هیچ کاری رو ندارم فقط ایمیلهام رو چک کردم یه سری تو این سایت و اون سایت زدم که خسته شدم  

دیشب واقعا خسته شدم آخه لب تاپ برادر شوهرم رو قرار بود ویندوزش رو عوض کنم آخه تا حالا برای لب تاپ این کارور نکرده بودم مخصوصا اینکه ویندوزش ویستا بود و میخواستم ایکس پی بشه خلاصه با هزار مکافات تونستم اون رو درست کنم ولی آخه کی که قدر آدم رو بدونه و بخواد قدر دانی کنه والا دست من هم نمک نداره 

هفته اسباب کشی مامان و خواهر

خوب بالاخره حوسلش رو پیدا کردم تا دوباره بنویسم  نمی دونم چرا بعضی وقت ها انقدر کم حوصله میشم و دلم نمی خواد کاری انجام بدم .

هفته گذشته واقعا خسته شدم چون هم مامانم و هم خواهرم اسباب کشی داشتند و هر شب می رفتم اونجا و دست از پا درازتر برمیگشتم و دوباره فرداش می رفتم بخاطر این بارون نمی تونستیم اسباب ببریم همش تیکه تیکه با ماشین وسیله می بردیم ولی خونه خیلی خوشگلی گرفتن خیلی خوشم اومده خیلی دلم می خواد ما هم خونمون رو عوض کنیم و یه خورده بزرگترش کنیم ولی نه بزرگی خانه مامانم

پنج شنبه از طرف شرکت مهدی ( همسرم ) رفتم به یه باغ خیلی قشنگ اول جاده چالوس همه کارکنان شرکت رو دعوت کرده بودند تا ازشون قدردانی کنند خلاصه بیشتر همکارانش رو دیدم اتفاقا ارکس هم آورده بودن  آدم دلش می خواست بلند بشه  خلاصه خیلی خوب بود ولی آخرش چه بارونی گرفت که نمیشد اونجا واستی و از همونجا من سرماخوردم

دیشب هم سر راهم به خانه همیشه زیر پل سیدخندان گل می فروشند دوتا دسته گل خوشگل خریدم   آخه من خیل گل دوست دارم  هر وقت ببینم گل خوشگلی داشته باشه می خرم .

بعدش رفتم دکتر کلی دارو و آمپول دادم که بزنم  ولی خیلی خوب شد که رفتم اگر نمی رفتم بدتر می شدم و اومدم خونه و براخودم سوپ و شلغم و آبمیوه آماده کردم تا حالم بهتر بشه خدارو شکر حالم خیلی بهتره .