تدارکات مهمانی

سلام سلام صدتا سلام 

امروز روز خوبی هوای عالی صدای غار غار کلاغ ها امانمون رو بریده نزدیک شرکت ما تنها پرنده ای که خیلی زیاد همین آقا کلاغه هست از صبح که میام اینا غارغار میکنند تا وقتی که بخوام برم .

از برنامه هام بگم که برای فردا شب قرار مامانمینا به اتفاق خانواده عمه ام یا شایدم خاله ام بیان خونه ما از دیروز که داشتم میرفتم خونه در حال خرید کردن بودن و تو فکر این که چی درست کنم .

دیشب به همسری زنگ زدم میگم لطفا تا ساعت ۷ شب خونه باش  تا بریم خرید کنیم برای پنجشنبه میگه باشه حتما میام نشون به نشون که آقا تازه ساعت ۷ از شرکت زده بیرون  خلاصه اینکه من منتظر تا ایشون تشریف بیارن و بریم خرید و تا اون بیاد منم کلی کارهام رو کردم بادمجون سرخ کردم یه شام خوشممز درست کردم و تا شوهری بیاد بعدش رفتیم کلی مرغ و گوشت خریدیم امان از این گرونی میدونم که بیشترتون دستتون توی خرج و مخارج زندگی هست و چقدر همه چیز گرون شده بعد از خرید کردن اومدیم خونه و بنده شروع کردم به شستن و خرد کرن گوشت و مرغ تا ساعت ۱۱ شب داشتم کار میکردم خیلی بده که ما خانم های شاغل وقتی یه مهمون داریم باید از ۳ روز قبل تدارک یک مهمونی رو ببینیم و تمام مواد رو آماده کنیم چون دیگه وقتی برامون نیست نمیتونیم همون روز بریم خرید چون سرکار هستیم تازشم امروز که کلاس دارم و تا برسم خونه ساعت ۹ و باید بیشتر کارهام رو بکنم خونه رو تمیز کنم و تمام مواد اولیه برای درست غذا هام رو آماده کنم .

خوب لیست غذاهایی که میخوام درست کنم اینا هستش :

۱- سوپ تره فرنگی  

۲- لازانیا 

۳- سالاد ماکارونی

۴- کشک بادمجان

۵- جوجه کباب و برنج

۶- دسرم که ژله

خوب به نظرتون کافیه این مورد جوجه کباب رو نمیخواستم بزارم ولی مامانم گفت هم بابات برنج خوره  و هم مردهای فامیل برنج رو حتما بزار ما هم به فرمان ایشان گوش دادیم .

میبینید که چقدر کار دارم هر کدوم از این غذاها رو باید از قبل موادش رو آماده کنم و باید پنج شنبه سریع برم خونه  تا برسم خونه  ظهر و وقتی ندارم باید خونه و تمیز کنم و غذاها رو  آماده کنم  مخصوصا که دست تنها باشی حداقل مامانای ما وقتی مهمون دارن ما میریم کمکشون ولی وفتی ما مهمون داریم اونا نمیان کمک ما که آخه من چه گناهی کردم که خونم به خونشون دوره اونا اون سر شهر و منم این سر شهر خدائیش یه مسافرته بیچاره ها حق دارند .

 

 

دندون درد

  واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

مردم از دندون درد یکی به من کمک کنه

میدونید چی شده دیشب قرار بود برم دندون پزشکی پیش خودم گفتم خوب دکتر پرش میکنه و خوب میشه  ولی وقتی دکتر دید گفت دندون عقلته باید بکشی  گفتم ولی آقای دکتر بخوام بکشم دیگه دندونی برام نمی مونه گفت نه باید حتما بکشی هیچی دیگه تسلیم شدیم رفت دیگه آمپول رو زد و نشستم تا سر بشه هیچی بالاخره کشیدیم و در حال حاضر یه خورده کم عقل شدیم باید یکی دیگه از دندونای عقلم رو هم بکشم فکر کنم دیگه بکل عقلمون رو از دست بدیم .

ولی الان نگو انقدر درد میکنه دیشب مگه خونش بند میومد کیسه یخ گذاشتم هر کاری که بگید کردم تا یه خورده بهتر شد ولی هنوز هی خون آبه میاد تو دهنم حالم داره بهم میخوره 

دلم میخواست امروز رو مرخصی میگرفتم و میخوابیدم واقعا با کمبود خواب مواجه هستم  

راستی فکر کنم همگی میدونید که از الان تا آخر اردیبهشت جشنواره گلهای لاله    توی کاشان هست امروز صبح با همسری تصمیم گرفتیم که برای آخر هفته دیگه برنامه ریزی کنیم و بریم   آخه من عاشق گلم خیلی گل دوست دارم مخصوصا گل لاله فکر میکنم الان بهترین فرصت باشه برای رفتن به همه شما دوستای گلم توصیه میکنم حتما به این جشنواره برید خیلی خوش میگذره

راستی دلم میخواست عکس سفره هفت سینم رو بزارم بالاخره امروز یادم افتاد که با خودم عکسش رو بیارم و توی اینجا بزارم البته یکسری از سین های من کمه ولی اکشال نداره

هفت سین

ادامه مسافرت عید

ببینم راستی به نظر شما ها این روزها کسل کننده نیست معمولا ماههای بعد از عید به نظر من یه خورده طولانی تر هستند و خیلی دیر میگذرن حتی ساعتهای کاری انقدر دیر میگذره که کفر آدم رو در میاره خوب بگذریم

ادامه مسافرتمون رو بنویسم بعد از اینکه از خانواده شوهرم خداحافظی کردیم ما هم حرکت کردیم به سمت نوشهر آخه باغمون سمت نوشهر هست قرار شد شب رو بریم اونجا آخه عموم اونجا بود و تنها نبودیم اگر قرار بود تنها باشیم که من عمرا توی اون باغ به اون بزرگی میرفتم واقعا توی شب خیلی ترسناکه خلاصه اینکه شب رو رفتیم اونجا خوابیدیم . فردا صبحش یکی دیگه از عموهام و عمه ام با بچه هاشون اومدن اونجا ما میخواستیم دیگه ظهر بریم اون روز خیلی هوا گرم شده بود انقدر گرم بود که من توی حیاط با آب سرد سرم رو شستم و با آفتاب گرم موهام خیلی زود خشک شد خیلی اون روز هوا گرم شده واقعا غیرقابل تحمل بود بعدش وسایلمون رو جمع کردیم و راه افتادیم به سمت محمود آباد توی مسیر یه جا جنگل بود به نام کشپل خیلی جنگل قشنگی بود تصمیم گرفتیم بریم ناهارمون رو اونجا بخوریم و یه استراحتی بکنیم بعد از ناهار هم دوباره راه افتادیم بین مسیر رفتیم کنار دریا واقعا دریای سمت محمودآباد خیلی قشنگ بود توی ساحل پر بوداز صدف و کلی صدف جمع کردم بعدشم رفتیم توی شهر تا برای شب یه جایی رو بگریم و یه خورده استراحت کنیم با کلی گشتن یه جا رو گرفتیم و شب رو اونجا سپری کردیم بعد از شام دوباره رفتیم کنار ساحل چایی درست کردم و با کلی خرت و پرت رفتیم یه دو ساعتی کنار دریا نشسته بودیم که یک دفع احساس کردم زمین حرکت کرد جوری که از جام پریدم به مهدی گفتم تو هم احساس کردی گفت آره گفتم به نظرم زمین لزره بود همین که نشستم دوباره زمین لزرید باورتون نمیشه بعد از چند ثانیه همچین موجی اومد که ما مجبور شدیم جامون رو ببریم یه دومتر اون ور تر خیلی ترسیده بودم هی به مهدی میگفتم دیگه چای تو بخور زودتر بریم کنار ساحل مردم آتیش روشن کرده بود و به نظر ترقه هایی که برای چهارشنبه سوری استفاده نکرده بودن رو آورده بودن اونجا و روشن میکردن شب خیلی خوبی بود .

فردا صبح هم که قرار بود مامانم با دوستای مشهدی مون بیان بابلسر و ما هم میخواستیم به اونها ملحق بشیم و ظهر بود که رسیدیم اونجا این دوستامون توی بانک ملی جا رزرو کرده بودن و پنج شبی رو میخواستن بمونن ولی ما چون مهدی باید میرفت سرکار سه روز بیشتر بنودیم خیلی خوش گذشت هر روز صبح میرفتیم آماده صبحانه میخوردیم ناهار میخوردیم و شبها هم میومدیم شام میخوردیم خداییش این چند روز خیلی تنبل شده بودیم چون هیچ آشپزی که نمی کردیم و فقط کارمون شده بود توی بازار گشتن و کنار ساحل رفتن و خرید کردن و خیلی عالی بود دلم نمیخواست برگردم خونه دوست داشتم همونجا بمونم خیلی تنبلم نه آره خوب هر کسی جای ما بود تنبل میشد بعد سه روز برگشتیم خیلی بهمون اصرار کردن که بمونید با هم بریم ولی نمیشد دیگه باید میرفتیم در کل سفر خیلی خوبی بود به من که خیلی خوش گذشت .

سیزده بدر هم که از صبحش من سر درد داشتم و توی رختخواب بودم دیگه بعدازظهر به اصرار مهدی بلند شدیم دوتایی رفتیم پارک و ناهارمون رو خوردیم و برگشتیم خونه .

اینم از تعطیلات ما که به من خیلی خوش گذشت یعنی به هر دوما منظورم من و همسری هست .

از این هفته دوباره کلاس های زبانم شروع شده خیلی سخته ولی باید برم آخه روزهاش هم تغییر کرده و ساعتش هم بیشتر شده که من باید کلی اسیر باشم و بعدش برم کلاس تا دیر وقت دیگه میرسم خونه نای هیچ کاری نیست .  از خدا میخوام به من کمک کنه تا بتونم توی زندگی صبر زیاد داشته باشم و یه توانی که بتونم زندگیمون رو حفظ کنم

تعطیلات عید

سلام به همگی دوستان

عیدتون مبارک باشه مطمئنم که به همگی این تعطیلات خوش گذشته به من که خیلی خوش گذشته امروز واقعا خیلی سخت بود که بیام سرکار ولی دیدم از خونه موندن بهتره حداقل حوصله ام سر نمیره .

خوب از تعطیلاتم بگم که تا چهارم عیدم خونه بودیم و عیددیدنی میرفتیم پنجم عیدم که به اتفاق خانواده همسرم به سمت رشت حرکت کردیم آخه تا حالا اون سمتی نرفته بودم برای همین پیشنهاد دادم که بریم رشت و از ماسوله دیدن کنیم خیلی قشنگ بود هوا نگو که خیلی عالی بود بعدشم شب رفتیم لاهیجان خوابیدم خیلی شهر قشنگی بود حالا بعدا عکسهاش رو براتون میزارم صبح هم حرکت کردیم به سمت رامسر و ناهار رو اونجا خوردیم و بعد از ناهار هم رفتیم به سمت چالوس میخواستیم بریم نمک آبرود رفتیم اونجا و تله کابین سوار شدیم و رفتیم بالای کوه خیلی قشنگ بود البته من چند بار سوار شده بودم ولی این یکی تله کابین جدید رو اولین بار سوار میشدم خیلی سریع میرفت خلاصه اینکه تا بعدازظهر اونجا بودیم دیگه قرار بودخانواده شوهرم برن چون برادر شوهرم میرفت فردا صبح سرکار دیگه خداحافظی کردیم و ما به سفرمون ادامه دادیم .

ادامه سفرم باش برای بعد فعلا بای.........