سلام دوستای گلم

دلم میخواد گریه کنم آخه میدونید چی شده امروز صبح که داشتم میومدم سرکار گوشواره هایی که همسری برام خریده بود یه لنگش رو گم کردم .

آخه امروز میخوایم بریم مسافرت منم گقتم قرار همسری بیاد بعد از کار دنبالم گوشواره و گردنبندم رو بندازم چون دیگه نمیومدم خونه برای همین صبح انداختم توی گوشم این قفلش خیلی مزخرفه همین اینکه انقدر سخت باز میشه هم اینکه راحت بسته میشه برای همین خیلی تعجب کردم که افتاده سریع به همسری زنگ زدم که خونه رو بگرد و تا سرکوچه برو ببین نیوفتاده .

اونم رفته گشته میگه نه نبود میگه کادویی که من برات خریدم رو گم کردی دلم میخواست فقط گریه کنم آخه خیلی دوستش داشتم اصلا میدونید چیه من خیلی بی عرضه هستم توی نگه داشتن وسایل .

همش پیش خودم میگم خدا کنه توی خونه افتاده باشه و این که غذا بلا بوده شاید میخواسته یه اتفاقی برای خودم بیوفته اینجوری شده نمیدونم .

در هر صورت حالم خیلی گرفته است سرمم انقدر درد میکنه با اتفاق افتادن این موضوع دردش بیشترم شده .

بچه ها تو رو خدا دعا کنید توی خونه افتاده باشه بیرون از خونه نیوفتاده باشه .

اگر امروز همسری ماشین بهم میداد این اتفاق نمی افتاد صبح بهش میگم چیکار کنم ماشین رو ببرم یا نه میگه نه میام دنبالت خوب اگر ماشین بهم میداد حداقلش این بود که توی ماشین می افتاد وای خدا............ آخه چقدر من بدشانسم