آخر هفته و هدیه روز مادر
 سلام به همه دوستای گشنگم   
 
دیروز به خاطر یه خورده کم احوالی یعنی حالم بد بید دل درد و ...... داشتم برای همین نرفتم سرکار و توی خونه استراحت کردم باورتون نمیشه از صبح که بلند شدم دیدم خونه کلی به هم ریخته است گفتم جهنم
  برای همین نرفتم سرکار و توی خونه استراحت کردم باورتون نمیشه از صبح که بلند شدم دیدم خونه کلی به هم ریخته است گفتم جهنم  با این حالم باید حتما امروز خونه رو تمیز کنم اینجوری نمیشه یه خورده کار میکردم یه خورده استراحت بالاخره تا عصر خونه تمیز شد همسریم گفت آخه با اون حالت چرا کار کردی گفتم نمیشد داشت حالم دیگه از خونه بهم میخورد .
با این حالم باید حتما امروز خونه رو تمیز کنم اینجوری نمیشه یه خورده کار میکردم یه خورده استراحت بالاخره تا عصر خونه تمیز شد همسریم گفت آخه با اون حالت چرا کار کردی گفتم نمیشد داشت حالم دیگه از خونه بهم میخورد . 
آخر هفته هم پنج شنبه ناهار خونه مامان همسری بودیم  جاتون خالی آبگوشت درست کرده بود و رفتیم اونجا عصرش هم با همسری رفتیم سینما فیلم زن ها فرشته اند
 جاتون خالی آبگوشت درست کرده بود و رفتیم اونجا عصرش هم با همسری رفتیم سینما فیلم زن ها فرشته اند  خیلی قشنگ بود اول رفتیم سینما آزادی دیدیم سانسش بلیطهاش تموم شده سانس بعد هم ساعت ۸ و ربع بود گفتم بریم یه سینمای دیگه رفتیم آفریقا دیدم اونجا هم این فیلم رو داره سریع بلیط گرفتیم و رفتیم تو خیلی فیلم قشنگی بود حتما برید ببینید .
 خیلی قشنگ بود اول رفتیم سینما آزادی دیدیم سانسش بلیطهاش تموم شده سانس بعد هم ساعت ۸ و ربع بود گفتم بریم یه سینمای دیگه رفتیم آفریقا دیدم اونجا هم این فیلم رو داره سریع بلیط گرفتیم و رفتیم تو خیلی فیلم قشنگی بود حتما برید ببینید . 
بعد از سینما هم رفتیم خونه مامانم و شام اونجا بودیم . فرداش هم چون مامانمی نا میرفتن خونه خالم ما هم رفتیم خونه خواهرم و ناهار پیش اونا بودیم و تا عصر پیششون بودیم و بعدازظهر هم این همسری کلید کرد که پشو بریم خونه مامانمی نا گفتم خوب تازه اونجا بودیم ما که همش میریم اونجا حالا یه آخر هفته ای نمیزاری راحت باشیم و کلی حرف زدم و سرم  رو برد منم دیگه راضی شدم و شام رفتیم اونجا ولی کلی از دستش عصبانی بودم منم رفتم خونه مامانش نشستم کتاب زبانم رو بازم کردم و خودم رو زدم مثلا به درس خوندن
 منم دیگه راضی شدم و شام رفتیم اونجا ولی کلی از دستش عصبانی بودم منم رفتم خونه مامانش نشستم کتاب زبانم رو بازم کردم و خودم رو زدم مثلا به درس خوندن حوصله حرف زدن باهاشون رو نداشتم دیگه ساعت ۱۲ بود اومدیم خونه .
  حوصله حرف زدن باهاشون رو نداشتم دیگه ساعت ۱۲ بود اومدیم خونه . 
بالاخره دیروز بعد از یک هفته وقت کردم برم آرایشگاه و یه حالی به صورت گرام بدیم دیگه داشت از خودمم حالم بهم میخورد بعدش هم ناخن هام رو فرنچ کردم
 دیگه داشت از خودمم حالم بهم میخورد بعدش هم ناخن هام رو فرنچ کردم  و بعدش هم سر راه رفتم همسری رو برداشتم و رفتیم برای خرید روز مادر یه دست فنجون برای مادر همسری خریدیم
و بعدش هم سر راه رفتم همسری رو برداشتم و رفتیم برای خرید روز مادر یه دست فنجون برای مادر همسری خریدیم  و برای مامان خودم قرار هست با خواهرام پول بزاریم براش یه سری کرم برای از بین بردن چروک صورت بخریم .
و برای مامان خودم قرار هست با خواهرام پول بزاریم براش یه سری کرم برای از بین بردن چروک صورت بخریم . بعدشم یه خورده خرید کردیم و اومدیم خونه شام خوردیم و من که دیگه انقدر خسته بودم روی مبل ولو شدم و نشستیم به فیلم دیدن
 بعدشم یه خورده خرید کردیم و اومدیم خونه شام خوردیم و من که دیگه انقدر خسته بودم روی مبل ولو شدم و نشستیم به فیلم دیدن بعدشم رفتم خوابیدم .
 بعدشم رفتم خوابیدم . 
امروز هم انقدر سرم و گردنم درد میکنه که نگو فکر کنم بخاطر باد کولر باشه گردنم رو خشک کرده .
خوب دیگه خیلی نوشتم برم یه خورده به کارام برسم دیروز هم نبودم دیگه صدای رئیس در میاد .
 من و همسری بهمن ماه سال 82 عقد کردیم و بعد از یک سال و نیم نامزد بودن شهریور 84 رفتیم زیر یه سقف و زندگیمون رو شروع کردیم . من متولد 61 و همسری 58 هست . اینجا رو برای این درست کردم تا بتونم خاطرات خوب  زندگیمون و همه تلاشهایی که من و همسری برای یه زندگی خوب کشیدیم رو اینجا بنویسم تا هر وقت به اینجا نگاه میکنم بدون که توی زندگیم چه لحظه هایی وجود داشته و قدرش رو بیشتر بدونم . در ضمن اینجا هم از آشپزی هام براتون میزارم .
	  من و همسری بهمن ماه سال 82 عقد کردیم و بعد از یک سال و نیم نامزد بودن شهریور 84 رفتیم زیر یه سقف و زندگیمون رو شروع کردیم . من متولد 61 و همسری 58 هست . اینجا رو برای این درست کردم تا بتونم خاطرات خوب  زندگیمون و همه تلاشهایی که من و همسری برای یه زندگی خوب کشیدیم رو اینجا بنویسم تا هر وقت به اینجا نگاه میکنم بدون که توی زندگیم چه لحظه هایی وجود داشته و قدرش رو بیشتر بدونم . در ضمن اینجا هم از آشپزی هام براتون میزارم .