اندر احوالات
سلام دوستای گلم
این هفته اصلا خبر خاصی نبوده ولی حالم توی این دو روز اصلا خوب نیست نمیدونم چم شده توی خواب دل پیچه میگرم و صبح که از خواب بلند میشم میام سر کار حالت تهوع دارم یه وقت فکر نکید خبریه ها نه اصلا خبری نیست نمیدونم چرا حالم اینجوری میشه دوست دارم برم خونه و فقط استراحت کنم .
یه چیزی نمیدونم چرا تا از در شرکت میام بیرون حالم یه خورده بهتر میشه اصلا وقتی هوای آزاد تنفس میکنم بهتر میشم خداییش این جو شرکت انقدر مزخرف که نگو از صبح تا عصر هیچکس حوصله انجام دادن کاری رو نداره اصلا دست و دلم به کار نمیره حتی اینکه بخوام لای کتاب زبانم رو باز کن و یه خورده دوره کنم ندارم بقول فضول خانمی نیمدونم چرا .
دیشب موقع رفتن به خونه زیر پل سیدخندان یه گل فروش هست که هر وقت ببینم گل قشنگ داره میخره دیروز هم دیدم گلهاش خیلی خوشگله و یه دسته خریده و همسری اومده خونه میگه وای چه گلای خوشگلی جیک جیک من گل دوست داره حالا اسم این گلها چی خریدی منم گفتم نمیدونم ولی هر چی هست خیلی خوشگله .
برای شام هم چون میدونستم همسری عاشق سالاد الویه هست براش درست کردم البته با کالباس خیلی خوشمزه شده بود بهش گفتم توی راه تخم مرغ هم بخر بیار نشون به نشون که اصلا به خودم زحمت ندادم توی یخچال رو یه نگاهی بندازم ببینم داریم یا نه وقتی خرید آورد رفتم که بچینم توی یخچال دیدم بله تخم مرغ داریم زودی همه رو چیدم تا یه وقت نیاد ببینه و غر بزنه بگه توی یخچال که داشتیم برای چی گفتی من بخرم سریع در یخچال رو بستم تا نبینه بعدش انقدر دیر شده بود دیگه حوصله نداشتم بزارم بپزه و بریزم توی سالاد . صبح میگه تخم مرغ برای چی میخواستی گفتم برای توی سالاد انقدر دیر اومدی که دیگه نریختم .