امروز قراره بریم یافت آباد مادر شوهرم میخواد مبل بخره آخه وقتی اسباب کشی کردند همون خونه قبلی مبل و میزناهارخوریشون رو فروخت برای همین امروز قراره بریم مبل بخریم .

توی شرکت انقدر سرم شلوغ بود که از صبح سرم درد میکنه دلم میخواد زودتر ساعت 1 بشه و برم شرکتمون هم که برای عیدی دادن هی امروز و فردا میکنه همش میگن پول نداریم من نمیدونم اینا ماشین های آخرین مدل و گرون قیمت سوار میشوند ولی پول ندارن به کارمندهاشون عیدی بدن قراره هفته دبگه ولی آخه هر چی دیرتر میدن کار ما مشکل تر میشه چون همه جا شلوغ و نمیشه خرید کرد .

 

فردا قراره برم استخر اگر مشکلی برام پیش نیاد حتما میرم چون خیلی خسته هستم دو هقته میشه کمر درد دارم برای همین میخوام برم یه خورده کمر دردم خوب بشه .

امروز صبح هم که نگو از دست این آقا جکی داشت ماشین رو از پارکینگ میاورد بیرون که خورد به ستون توی پارکینگ و در طرف راننده  یه خورده رفت تو و خط انداخته اونم که نمیدونه کی رو مقصر بدون همش به من غر میزنه تقصیر توه چرا ماشین رو انقدر چسبوندی به ستون منم میگم خوب گفتم ماشین بقلی هم باید جا بشه دیگه خیلی از دستش عصبانی شدم گفتم تو هم هر خراب کاری که میکنی میندازی تقصیر من کارت سوختش رو که گم گرده بود میندازه تقصیر من منم گفتم مگه دست من بوده همش پیش خودته من که نگرفتم آخر سر بهش گفتم کی رفته بودی بنزین بزنی احتمالا همونجا جا گذاشتی برو همونجا احتمالا برداشتن خدا رو شکر رفت و اونجا و بهش دادن اینم از خراب کاریهای آقا جکی