احوالات
حالتون چطوره واقعا شرمند ه ام از اینکه انقدر دیر دارم آپ میکنم راستش در مورد مسافرتم نوشته بودم که بزارم اینجا و ریخته بودم توی فلش مموری ولی توی ماشین جا گذاشتم آخه الان اومدم شرکت همسری و از اینجا دارم مینویسم راستش تنبلیم اومد برگردم برم بیارمش گفتم حالا فعلا همینطوری یه چیزی بنویسم تا بعد .
فعلا که هنوز توی شرکت جا نیافتادیم هنوز لنگ در هواست هر روز میری آس و پاس میشینی ساعت ۴ هم فلنگ رو میبندی میایی خونه البته این ماه رمضونی خیلی خوشبحالم شده آخه همسری هم زود تعطیل میشه میاد دنبالم در ضمن از نظر محل کاری هم به هم تقریبا نزدیک تر شدیم .
خلاصه اینکه حال و احوالمون خوب از همیگیتون هم معذرت خواهی میکنم بابت اینکه انقدر دیر بهتون سر میزنم دعا کنید هرچه زودتر اینترنت من هم وصل کنن تا دیگه انقدر اسیر نباشم همش توی شرکت با موبایل میام وبلاگها رو چک میکنم ولی نمیتونم کامنت بزارم .
دوستای گلم برام خیلی دعا کنید این مدته انقدر فکرم مشغول یه سری مسائل داخل شرکت و بیرون شرکت که حسابی کلافه ام دعا کنید همونی که میخوام بشه .
آهان داشت یادم میرفت نماز و روزه هاتون هم قبول باشه من که متاسفانه نمیتونم چون اونقدر جون در بدن ندارم که بتونم تحمل کنم اگر بگیرم زود تر خلاص میشم و انوقت خوشبحال همسری میشه ![]()
دوستتون دارم
فعلا بای ![]()
من و همسری بهمن ماه سال 82 عقد کردیم و بعد از یک سال و نیم نامزد بودن شهریور 84 رفتیم زیر یه سقف و زندگیمون رو شروع کردیم . من متولد 61 و همسری 58 هست . اینجا رو برای این درست کردم تا بتونم خاطرات خوب زندگیمون و همه تلاشهایی که من و همسری برای یه زندگی خوب کشیدیم رو اینجا بنویسم تا هر وقت به اینجا نگاه میکنم بدون که توی زندگیم چه لحظه هایی وجود داشته و قدرش رو بیشتر بدونم . در ضمن اینجا هم از آشپزی هام براتون میزارم .