قسمت اول سفر
سلام دوستای گلم
خوب از مسافرتمون براتون بگم که خیلی عالی بود به من و همسری واقعا خوش گذشت .
یکشنبه 2/1/88
راه افتادیم به سمت قم شب قبلش مامانی نا رفته بودن خونه عمه ام و شب اونجا بودن قرار بود ما هم همون اول عید بریم ولی من حالم بد بود و هنوز وسایلم رو جمع و جور نکرده بودم برای همین یه روز بعدش رفتیم و ظهر بود رسیدیم قم و ناهار خونه عمه و شب هم خونه پسر عمه دعوت داشتیم برای همین شب موندیم .
دو شنبه 3/1/88
حرکت به سمت اصفهان قرار بود سر راه بریم کاشان هم برگردیم ولی دیگه حالش نبود دیگه همسری گفت زودتر بریم اصفهان که ناهار رو هم اونجا بخوریم برای ناهار رسیدیم و رفتیم یه بریونی حسابی خوردیم خیلی خوشمزه هست ولی خیلی چربه . بعد از ناهار هم رفتیم به سمت منارجنبان و اونجا هم یه گشتی زدیم و واستادیم تا این منارها رو تکون بدن ، من چند سال پیش که رفته بودم خودمون از منارها میرفتیم بالا و خودمون تکون میدادیم ولی امسال انقدر جمعیت زیاد بود که نمیزاشتن اینم عکس از منارجنبان
بعدشم رفتیم باغ پرندگان واقعا قشنگ بود اولش من نمیخواستم برم فکر میکردم که همه پرنده ها آزاد هستند ولی وقتی رفتیم اونجا دیدم که یکسری از پرنده هایی که پرواز نمیکنن رو آزاد گذاشتن دیگه با خیال راحت رفتیم به گشتن کلی عکس از پرنده ها انداختم واقعا گونه های خیلی قشنگی از پرنده ها رو جمع آوری کرده بودن اینم یه چند تا نمونه از عکسها
باغ پرندگان
بعدشم به همسری گفتم بریم باغ گلها اونم گفت دیگه احتمالا الان بسته است ولی من گفتم نه برو شاید بخاطر ایام عید باز باشه دیگه رفتیم خدا رو شکر باز هم بود سریع رفتیم بلیط تهیه کردیم و رفتیم تو خیلی خیلی قشنگ بود منم که عاشق گل خداییش حال کردم مخصوصا قسمت کاکتوسها که حرف نداشت
باغ گلها
بعد از گشتن داخل باغ دیگه هوا تاریک شده بود به همسری گفتم دیگه شب رو همینجا بمونیم فردا میریم به سمت شیراز دیگه رفتیم سمت میدان امام و یه گشتی اونجا زدیم و گز خریدیم و رفتیم دنبال جا که اصلا پیدا نمیشد رفتیم یه چادر مسافرتی خریدیم و رفتیم توی یکی از پارکها چادر زدیم انقدر شلوغ بود که نگو اصلا نمیزاشتن توی پارک بری دیگه کلی گشتیم تا یه پارک خلوت پیدا کردیم و چادر زدیم انقدر هم این مردم سرو صدا میکردن که نمیزاشتن بخوابی بلند شدیم دوباره جای چادرمون رو عوض کردیم بریم یه قسمتی که خلوت تره تا بتونیم یه چند ساعتی بخوابیم انقدر هم هوا سرد بود که نگو هرچی پتو داشتیم کشیدیم رومون گرم نمیشدیم دیگه نزدیکای صبح بود که به همسری گفتم بلند شو بریم تو ماشین بخوابیم من که دیگه تحمل ندارم بلند شدیم سریع وسایلمون رو جمع کردیم و راه افتادیم توی راهم که اصلا یه رستوران پیدا نمیشد صبحانه بخوری تا رسیدیم به شهر رضا و اونجا صبحانه خوردیم و دوباره حرکت به سمت شیراز .
سه شنبه 4/1/88
توی راه شیراز کلی جاهای دیدنی هست که دفعه های قبل تخت جمشید رو دیده بودیم دیگه گفتیم بریم پاسارگاد که تا حالا نرفته بودیم و اونجا رو یه گشتی زدیم و کلی آثار تاریخی دیدیم و عکس انداختیم .
پاسارگاد
مقبره کوروش
زندان کمبوجیه
برای ناهار بود رسیدیم شیراز همسری قبلا با شرکتشون که اومده بود رفته بود رستوران شاطرعباس که خیلی تعریف میکرد گفت ناهار بریم اونجا رفتیم و انقدر شلوغ که باید توی صف وامیستادی دیگه رفتیم تو و اسممون رو دادیم تا جا خالی بشه دیگه خدا رو شکر سریع جا خالی شد و نشستیم و یه غذای حسابی خوردیم خداییش غذاش خیلی عالی بود هنوز مزه اش زیر زبونم هست بعد از ناهار هم حرکت به سمت فسا یه شهری که بعد از شیراز هست و یکی از دوستای همسری اونجا زندگی میکنه کلی با خانواده همسری رفت و آمد دارن برای شب هم رفتیم اونجا .
توی شهر که رسیدیم بوی بهار نارنج کل شهر رو برداشته بود واقعا عالی بود.
شب رفتیم خونه همون دوستامون و تا رسیدیم من رفتیم یه دوشی گرفتم و بعدشم که شام خوردیم و رفتم خوابیدم خیلی خسته بود .
فردا صبح هم حرکت کردیم به سمت بندرعباس .
چهارشنبه 5/1/88
توی راه بندرعباس کلی درختهای نخل بود خیلی قشنگ بود و جاده خیلی بدی داره خیلی خطرناک بود همسری اصلا نمیتونست با سرعت زیاد رانندگی کنه برای همین دیگه عصر بود رسیدیم بندرعباس البته دیگه نه برای ناهار چون ناهار رو توی راه خوردیم .
رسیدیم بندر و اول رفتیم کنار ساحل اصلا ساحل قشنگی نداشت باید بگم که جزر و مد شده بود و کلی آب دریا عقب نشینی کرده بود که خیلی جالب بود شاید حدود 1 کیلومتر رفته بود عقب یه سری ماشین ها رفته بودن جلو که خیلی خطرناک بود اگر ماشین گیر میکرد دیگه نمیشد بیرون بیاریش .
بعدشم رفتیم داخل شهر رو یه گشتی زدیم ببینیم جا میتونیم پیدا کنیم اول رفتیم هتل هرمز اونجا گفت باید صبر کنید تا جا خالی بشه بعدشم تازه شب چند 130 هزار تومان خداییش برای یه شب خیلی زور داشت دیگه از اونجا که خدا با ما بود برادر همسری زنگ زد که یکی از دوستاش اونجا زندگی میکنه میتونید برید خونه اونا دیگه ماهم هماهنگ کردیم و رفتیم اونجا خداییش خیلی آدمهای مهمون نواز و خونگرمی بودن رفتیم یه خورده استراحت کردیم و دوباره رفتیم داخل شهر یه گشتی زدیم و شام خوردیم برای آخر شب اومدیم اونجا خوابیدیم و فردا صبح زود حرکت کردیم به سمت قشم .
خوب فعلا تا اینجا شو بخونید تا سری بعدی چون خسته شدم زیادی نوشتم .